مقدمه

قمر الملوک وزیری بانوی آواز ایرانی در سال ۱۲۸۴ در تاکستان چشم به جهان گشود.

او به واسطه ی صدای بی نظیرش در دوره ی خود بسیار شهرت یافت.

وی نخستین خواننده ی زن ایرانی بود که صدایش ضبط شد.

مهم‌ترین عامل موفقیت او نیاز زمانه به تغییر تازه بود.

او در نوع‌دوستی و بخشش زیاده روی داشت، چنان‌ که اواخر عمر خود را به تنگ‌ دستی گذراند.

تولد و دوران کودکی

نام پدرش میرزا سید حسین خان و نام مادرش طوبی بود.

هنگام تولد پدر نداشت و هجده ماهه بود که مادرش بر اثر بیماری حصبه درگذشت و از آن روز به بعد تحت سرپرستی مادربزرگش‌ (ملا خیرالنسا) که روضه‌خوان زنانه‌ی حرم ناصرالدین شاه بود قرار گرفت.

چگونگی انتخاب نام خانوادگی وی ماجرایی شنیدنی دارد : «استاد علی نقی وزیری(کلنل) ،پس از بازگشت از اروپا در سال ۱۳۰۲ مدرسه ی عالی موسیقی را تاسیس کردند، کلاب موزیکال را دایر کردند، آثاری نو و جالب ابداع کردند و در تکنیک نوازندگی تار تصرفاتی نمودند و شهرت زیادی به دست آوردند.

آنها در میان هنرمندان، هنر دوستان و بزرگان زمان محبوبیت فوق العاده ای پیدا کردند تا جایی که وقتی در سال ۱۳۰۶ قمرالملوک خواست شناسنامه بگیرد، بی اختیار لقب وزیری را برای خود انتخاب کرد و برای اینکه روزی مورد اعتراض کلنل وزیری قرار نگیرد، به دیدار استاد رفته و با خوش زبانی خاص خودش به کلنل می گوید:

«من به حرمت نام شما و علاقه‌ای که به هنرتان دارم لقب شما را برای خودم انتخاب کردم. آیا مرا سرزنش  می‌کنید؟».

قمرالملوک وزیری در برابر این صداقت می گوید:

«نه تنها شما را سرزنش نمی کنم بلکه باعث خوشحالی و افتخار خانواده ی من است که هنرمندی همچون شما یکی از اعضای آن باشد.

چون روضه خوانی و مرثیه خوانی وسیله امرار معاش در خانواده قمر بود او از کودکی در محیطی پرورش یافت که آواز خوانی توسط مادربزرگش در آن رواج داشت.

پس از آن که استعداد قمر در حفظ و تقلید آواز ها توسط مادربزرگش کشف شد، خیرالنسا تصمیم گرفت که به قمر آموزش دهد و با خود به مجالس روضه خوانی ببرد تا در زمان مناسب به صورت دو صدایی اجرا کنند.

قمرالملوک در آن زمان ۹ سال داشت. او هنگام شنیدن مرثیه ها و نوحه هایی که مادربزرگش می خواند سراپا گوش می شد.

این نغمه ها در گوشه های دستگاه های موسیقی ایرانی چون گوشه های حجاز ابوعطا یا گوشه غم انگیز آواز دشتی بود اما او بدون دانستن نام آن ها این فراز و نشیب های دستگاه های ایرانی را فراگرفته بود و با صدا و لحن کودکانه اش مرثیه خوانی می کرد.

یادگیری آواز

پس از مدتی تصمیم به یادگیری آواز گرفت.

اولین معلم او پیرمردی بود که به نام معلم آواز به خانه ی آنها راه یافت.

اما بعد از مدت کوتاهی این استاد که هویتش بر همه پوشیده است، چشم از جهان فرو بست.

مدتی بعد نیز قمر الملوک مادر بزرگش را از دست داد و از آن به بعد با خواهر خیرالنسا (خاله جان) زندگی می کرد.

از نقاط عطف زندگی قمر آشنایی با مرتضی نی داوود بود.

آشنایی با مرتضی نی داوود

به نقل از مرتضی نی داوود: «حدود سال ۱۳۰۰ شبی در محفلی بودیم که حاضران از دخترکی پانزده، شانزده ساله خواستند ترانه‌ای بخواند. یکی از حاضران ساز می زد که من از طرز نواختنش خوشم نیامد، اما همین که خواننده شروع به خواندن کرد، به واقعیت عجیبی پی بردم.

پی‌ بردم که صدای این خانم جوان به اندازه‌ ای نیرومند و رسا است که باور کردنی نیست و در عین حال به قدری گرم است که آن هم باور کردنی نبود.

از صاحب خانه ساز خواستم و با صدای قمر شروع به نواختن کردم. بعد هم به او گفتم شما صدای فوق العاده ای دارید و چیزی که کم دارید، آموختن گوشه‌ های موسیقی ایرانی است و پس از پاِیان مجلس آدرس کلاس خود را به او دادم و گفتم شما نیاز به آموزش ردیف دارید.

او از این پیشنهاد استقبال کرد و با عشق به خوانندگی و تلاش بسیار توانست فنون خوانندگی را بیاموزد و از آن پس با آن صدای ملکوتی الهه‌ ی آواز ایران شد»

نخستین بانوی آوازه خوان ایران

بیشترین اشعاری که قمر می خواند از دیوان شاعرانی چون سعدی بود.

او در یادگیری و حفظ کردن شعر ها و تحویل دادن آنها استعداد عجیبی داشت و به همین علت مرتضی خان تصمیم گرفت که تصنیف‌ های معروف را با او شروع کند.

مانند تصنیف‌ های عارف قزوینی یا تصنیف‌ هایی که آهنگ آن را درویش خان، استادش ساخته بود و شعرش را ملک الشعرای بهار سروده بود.

مرتضی خان تحریر ها و جمله های موسیقی تکیه دار با تار را که درحدود وسط دسته و چپ کوک اجرا می‌شد و در محدوده ی صدای قمر بود با او تکرار می کرد.

پس از تمرینات و به پیشنهاد مرتضی خان نی داوود دیداری ترتیب داده شد تا قمر در یک مجلس با جناب بحرینی که از افراد هنر دوست بود ملاقاتی داشته باشد.

در آن مجلس افراد دیگری چون جواد بدیع‌ زاده و امیر جاهد نیز که از بزرگان عرصه موسیقی هستند، حضور داشتند و پیشنهادات کاری از سمت امیر جاهد برای قمرالملوک مطرح شد که از مهم ترین اتفاقات زندگی هنری قمرالملوک وزیری به حساب می آید.

از جمله ی این پیشنهادات می توان به پر کردن صفحات گرامافون اشاره کرد با همکاری شرکت پلی فون بود.

در این اجرا امیر جاهد با همراهی ارکستر و خوانندگی قمرالملوک صفحاتی را ضبط کردند.

قمر الملوک نخستین خواننده‌ ای نبود که صدایش ضبط می‌ شد اما نخستین بانویی بود که آواز می‌خواند.

دو ماه پس از ضبط و پخش شدن صفحات در بازار، آوازه ی صدای زیبای قمرالملوک در تهران پیچید.

پس از آن در محفل دیگری قمرالملوک با علی نقی خان وزیری آشنا شد و قطعاتی را به همراه یکدیگر اجرا کردند.

سپس فردی به نام ادیب السلطنه که شیفته صدای قمر شده بود پیشنهاد داد تا او به همراه استاد نی داوود اجرایی در گرند هتل که یکی از مهم ترین سالن های نمایشی در خیابان لاله زار تهران بود، کنسرتی اجرا کنند.

این اولین کنسرت رسمی قمر بود.

اولین کنسرت رسمی

اجرای قمر در گرند هتل به همراه ارکستری متشکل از: ابراهیم منصوری و نوریانی نوازندگان ویولن، شکری و موسی نی داوود نوازندگان تار،حسین خان نوازنده کمانچه و حسین علی ملاح نوازنده پیانو بود.

در این اجرا تصنیف مرغ سحر اجرا شد که با استقبال بی سابقه ای رو به رو شد و تمام درآمد آن بین نوازندگان تقسیم شد و قمر هیچ پولی دریافت نکرد.

حس نوع دوستی و همدلی

قمر الملوک از هر فرصتی برای کمک به افراد نیازمند و کودکان استفاده می کرد. او همچنین به میرزاده عشقی که شاعری توانمند بود و بعضی شعر های صفحاتی که ضبط شده بود از سروده های او بود کمک هایی جهت تامین مخارج زندگیش می کرد و آن کمک ها را به صورت دستمزد عشقی برای سرودن اشعار به او می داد تا منتی نباشد و او سر افکنده نشود.

قمر الملوک وزیری با تاجر بزرگی به نام موسیو اصغر که به تازگی از پاریس برگشته بود آشنا شد و چندی بعد با یکدیگر ازدواج کردند و به همراه یکدیگر برای زندگی به قزوین رفتند. اما خانواده ی او ابتدا قمر را به عنوان عروس خود نمی پذیرفتند و با او بد رفتاری می کردند.

پس از چندی قمر باردار شد اما فرزندش مرده به دنیا آمد و زندگی او و موسیو اصغر دچار سردی شد.

وی تصمیم به جدایی گرفت و برای اجرای یک کنسرت به همراه استاد خود ،مرتضی نی داوود، راهی همدان شد. او در آنجا با عارف شاعر بلند آوازه که در آن زمان در تبعید به سر می برد ملاقات کرد.

پس از آن به تهران آمد و در مجالس و محافل مختلف اجرا می کرد.

فردی به نام تیمورتاش که از سر لشگرها بود محافلی برگزار می کرد که در یکی از این مجالس که قمر نیز دعوت بود فرد دیگری را که ملوک ضرابی نام داشت برای رقابت به آن مجلس دعوت کرده بود اما قمر با درایت در آن محفل ظاهر شد و معتقد بود هر کس توانایی خود را دارد.

تیمورتاش از قمر برای اجرا در یک مهمانی دعوت کرده بود اما چون این دعوت با لحنی نا مناسب عنوان شده بود، قمرالملوک دعوت را نپذیرفت و پس از آن تیمورتاش به خاطر این نافرمانی قمر را به تبریز تبعید کرد.

با برکناری تیمورتاش و دوندگی های نی داوود عمر تبعید قمرالملوک وزیری به پایان رسید و به تهران بازگشت. در سال  ۱۳۱۹ اولین اجرای قمر در اداره رادیو بود.

واپسین سال های زندگی

قمرالملوک واپسین سال های زندگی اش شب‌ ها در کافه‌ های مختلفی مثل لقانطه، مترو پل و قصر شیرین اجرا می کرد و اغلب تصنیف‌ های سنگینی چون تصنیف شمع و پروانه را اجرا می‌کرد.

اما پس از تصادف سنگینی که منجر به آسیب دیدگی دست او شد و درد شدید سیاتیک که فقط با مسکن های قوی آرام می شد،کم کم دچار ضعف جسمانی شد و صدایش رسایی و شفافیت گذشته را نداشت.

او به سبب استفاده بیش از حد از مورفین دچار سکته شد و همین امر باعث شد به سختی بتواندصحبت کند.

مدت‌ها از این اتفاق گذشت و امید به بهبودی در دل او کمتر شد و روز به روز دچار ضعف جسمانی بیشتری می‌ شد.

تنها فعالیت هنری او در دوران بیماری ایفای نقش در فیلم مادر، محصول استدیو پارس، بود که با عده‌ ای از هنرمندان از جمله دلکش همکاری داشتند و او به مدت نیم ساعت به همراه ویولن نوازی ناصر زر آبادی در دستگاه چهارگاه و با اشعار سعدی اجرا کرد.

او در چهاردهم مرداد ماه سال ۱۳۳۸ شمسی چشم از جهان فروبست.

وزیری که روزی سکه های طلا نثارش می کردند، تنها،بی کس و در تنگ دستی از دنیا رفت و متاسفانه هیچ یک از متولیان مساجد به جرم این که قمرالملوک وزیری زن هنرمندی بوده است، او را به مساجد خود راه ندادند و در نتیجه مانند افراد مجهول الهویه به سرد خانه پزشکی قانونی منتقل گردید و روز بعد در حالی که فقط بیست نفر در مراسم تشییع او شرکت داشتند، به آرامگاه ظهیرالدوله منتقل شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *